زمانه ...

ساخت وبلاگ
به نام خداهر روز از پنجره اتاق اداره ام که به بیرون گاه می کنم، آدمهای زیادی را با لباس ها و رنگ موهای مختلف میبینم. شیشه اتاقم تیره است و از بیرون دید ندارد. اما من به خوبی میتوانم مردم را برانداز کنم. گاهی دختر و پسری پشت این پنجره می نشینند و تا مدتها با هم صحبت می کنند و یا از هم بوسه میگیرند. و یا دختری که برای درست کردن موهایش جلوی پنجره اتاق من دقیقا یکمتر با فاصله از صورت من عقب و جلو می رود. و یا پسر جوانی که با تلفن همراهش ور می رود که می نشیند سیگاری می کشد و می رود. گاهی هم نیم ساعت می نشیند و با دختری که آنسوی خط هست صحبت می کند یا دعوا میکند، یا منت کشی می کند و یا یک قرار ملاقات را هماهنگ میکند. هیچوقت یادم نمی رود که پیرمرد آرام پشت پنجره نشست و شروع کرد به گریه کردن. نمیدانم مشکلش چه بود اما قبلش بلند بلند با تلفن همراه صحبت می کرد و بعد نشست و کلی گریه کرد و گذاشت و رفت. و یا مرد میانسالی که با همسرش بر سر میهمانی دیشب دعوا میکرد. که چرا فلان صحبت را کرده و یا فلان قیافه را بخود گرفته بوده و یا اینکه چرا موقع شام دیر بر سر میز شام امده و دیگران معطل کرده است بحث می کردند. یکبار هم مردی که حدود 60 سال داشت به خیال خودش که گوشه دنجی را پیدا کرده سرش را به لبه پنجره گذاشته بود و میگفت عزیزم من نمی دانم یا امشب یا هیچ وقت!!! یک روز هم یک مرد تقریبا 45 ساله ای که پشت فرمان خودروی خود نشسته بود و به گمان اینکه دیده نمیشود فیلم مستهجن نگاه میکرد و خودارضایی می کرد. و یا مرد تقریبا سی ساله که زباله جمع آوری می کرد شیر آب جلوی پنجره اتاق مرا باز کرده بود داشت سر رو صورتش را میسشت، دیر به سراغش رفته بودم همانجا کارخرابی میرد و فلنگ را می بست، خوشبختانه آنروز حواسم بود زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 19 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1402 ساعت: 21:06

به نام خدادر طول تاریخ انسان ها برای بقای خود جنگ های زیادی کرده اند و جنایت های فراوانی را برای ادامه بقا انجام داده اند. مانند جنگ های باستانی، جنگ های خلفای اسلامی برای فتح کشورهایی مانند ایران و روم و اسپانیا و یا جنگ های صلیبی و جنگ های اول و دوم اروپا. این همه جنایت و مکافات برای ادامه بقا. این همه هزینه آن هم از سوی مردان برای زنده ماندن، سلطه و تجاوز و به بند کشیدن آدم ها انجام گرفت و هنوز هم ادامه دارد. اما کسی به فکر نقش زنان برای بقا توجهی نکرد. تا توانستند جوامعی مرد سالار ساختند و زنان را موجود درجه دوم معرفی کردند. از آنها سوء استفاده کردند به حقوقشان تجاوز کردند، سرکوبشان کردند و جایشان تصمیم گرفتند. جایگاهی بر آنها در جامعه تعریف نکردند و آنها را محکوم به سرویس دهی به مردان کردند. امری که همچنان ادامه دارد و فقط نقش و طرحش رنگی دیگر یافته است. گاهی فکر می کنم اگر زنان به یکباره تصمیم به اعتصاب بگیرند چه اتفاقی در جهان خواهد افتاد. شاید قابل تصور نباشد . اما ترسناک است. جهان بدون زنان تهوع آور است. همه چیز بوی خشونت می گیرد و جدال برای بقا موقتی و کوتاه مدت است. اگر تمام زنان عالم دست به اعتصابات سراسری بزنند و از هرگونه سرویس دهی به مردان اجتناب کنند و یا اگر در یک تصمیم دسته جمعی دیگر نخواهند انسانی بدنیا بیاورند، آن وقت مردان خواهند فهمید با چه موجودات قدرتمندی روبرو هستند. مردان دیگر نمی توانند مقاومت کنند. دیگر جنگیدن برای تصاحب و کشمکش بر سر همه چیز متوقف می شود. این تفکر که اگر دیگر کودکی بدنیا نیاید و آخرین انسان نهایتاً تا 100 سال دیگر زنده خواهد ماند یک تصور وحشتناک است. شغل داشتن، آینده، کارآفرینی، تربیت نسل، مطالعات اجتماعی و ... همه چیز تحت تاثیر ق زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 12 مرداد 1402 ساعت: 13:40

به نام خدایی که نمیدانم کجاستنمیدانم چرا این روزها آدم ها نسبت به یکدیگر بی مسئولیت شده اند، دیگر چیزی بعنوان انسانیت در روابط اجتماعی امروز دیده نمیشود. انسان ها تا یکجایی با یکدیگر خوبند ولی از یک جایی به بعد پر از کینه و نفرتند. و از هر فرصتی برای نفرت پراکنی نسبت به یکدیگر کوتاه نمیایند. انسان های این روزها، بی اختیار نمک میخورند و نمکدان می‌شکنند، دیگر احترامی برای یکدیگر قایل نیستند و رحمی بر دل هایشان نمانده است. من میگویم اینها حاصل یک عمر ریاکاری ما در روابط مان با یکدیگر یا حتی با خدایمان است. من میگویم خدا مرده است. او دیگر در دلهای ما نیست. او رفته است به دنیایی دیگر و ما را با تاریکی های درونمان تنها گذاشته است.... زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 53 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 12:10

به نام خداتمام روزهای تعطیل عید نو  را در خانه ماندم، گاهی از پنجره بیرون را نگاه می کردم و از این وضعیت عجیب با خودم صحبت می کردم. اینکه چه شد که این طور شد و چرا، سئوالی است که همه ما از خودمان می پرسیم. اما این ویروس با همه مشقت و محنتی که برای بشر به همراه داشته، درس های زیادی هم به ما یاد داده است. درس هایی که همراه با تنبیه و تقبیح است. قبل از این ها اول درس می دادند اگر بلد نبودی تنبیه ات می کردند. اما این بار درس و تنبیه باهم است. مثل آموزگاری که همانطور که دارد تنبیه می کند نصیحت هم می کند و تو را از عقوبت کارَت می ترساند، اما هم زمان ترس و امید برخی ها را مقاوم و یا عده ای را شکننده می کند، در این معرکه کسانی که پیش از این ها امید را تمرین کرده بودند اما موفق ترند تا کسانی که ناامیدی و یاس را تابلو اعلانات ذهن خویشتن کرده بودند. این ها قصیده نیستند، شعر هم نیستند، واقعیتی هستند که آدمی در این عصر خشن با آن روبرو می شود. عصری که انسان های خودخواه برای یکدیگر رقم زده اند.   زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 14:45

به نام خدامن و کودکی ام سال های سال با هم زندگی کرده ایم، سال های نه چندان دور، ... همیشه با هم به دیدار دوستان مشترکمان می رفتیم، ویا به مسافرت های هیجانی، به شهر بازی، استخر و یا ورزشهای شورانگیز، حتی در کلاس درس هم باهم بودیم. من و کودکی ام نه تنها دوستان بسیار صمیمی ای بودیم بلکه مثل یک روح در یک بدن از این رابطه بسیار خرسند بودیم. در حقیقت روزهای زیبای زیادی را کنار یکدیگر تجربه کردیم. روزی با کودکی ام موضوعی را در میان گذاشتم که در مواجه با آدم های بزرگتر متوجه شده بودم، موضوعی که خوشایند کودکی ام نبود. گفتم، میخواهم کمی بیشتر تجربه کسب کنم، دوست دارم حرکت کنم ، از این حالت تکراری خسته شده ام، حرف هایم عجیب و نامفهوم نبود اما کودکی ام حیرت زده من را نگاه میکرد، ادامه دادم، دوست دارم بزرگی ام را ملاقات کنم، و بازی با او را هم را تجربه کنم. کودکی ام ناراحت شد، گریه کرد، گفت، بازی های بزرگی سخت، سریع و خشن است. خسته ات میکند، نفست را میگیرد، و اگر زمین بخوری دستت را نخواهد گرفت همینطور که سرش را به نشانه تاسف تکان میداد، تاکید کرد، بازی های بزرگی زمانش طولانی تر و حریفانش سرسخت تر است. نمیدانم او این حرفها را از کجا میدانست اما از اینکه از روی احساسات و دلسوزی میخواهد منصرفم کند مرا تحت تاثیر قرار میداد، به او قول دادم حتما برمیگردم، و اطمینان دادم تو تنها رفیق من خواهی بود. اما او همچنان با بهت نگاهم میکرد و تصمیم مرا سرزنش می کرد، البته من این موضوع را درک نکردم. با خودم فکر کردم لابد حرف های مرا باور نکرده است که اینگونه نگاهم می‌کند. من که می‌دانم برمیگردم! حرکت کردم او هم جلوی مرا نگرفت، یادم میاید وقتی که برای آخرین بار نظاره اش میکردم داشت برایم زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 48 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 14:45

به نام خدا امروز یکی از دوستام میخواست به بهشت زهرا برود، سر خاک پدرش . من هم گفتم خوب با هم برویم. ماشین را برداشتیم و به راه افتادیم . پدرش را تازگی ها از دست داده بود . میگفت:  «جایش خیلی خالیه مهد زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 91 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:09

به نام خداکوله بارش را بست. هر چه کردند نماند.  خسته از یک را ه طولانی ای که آمده بود . چند صباحی اینجا بود. دوستان زیادی پیدا کرد. روزهای قشنگی را سپری کرد. حرف های زیادی بین آنها رد و بدل شد. روزهای زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 90 تاريخ : شنبه 30 آذر 1398 ساعت: 22:09

به نام خدااز گذشته ها نمی شود گذشت، بااینکه همه می گویند، گذشته ها گذشته، اما قبول کنید که گذشته ها نگذشته است، امتداد دارد و تا حال و آینده ادامه پیدا می کند، کسی که قلبی پاک و سرشار از عشق و امید دا زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1398 ساعت: 8:10

به نام خدا آغاز هر روزم با نام و یاد توست، هر جا می نشینم و بلند می شوم...؛ خودت شاهدی چه رنج ها و مرارت ها کشیدم و برای زندگی ام با خودم، با او، با آنها، حتی با حصارهای اطرافم جنگیده ام. سالهاست که ا زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 20 آذر 1397 ساعت: 9:41

به نام خدا    این روزها شبیه آن روزها شده ام. آن روزهایی که تمام ساعاتش را اسم تو، حرف تو و نگاه تو پر کرده بود. کلمه های تنهایی نبودند یا اگر هم بودند کم رنگ بودند. روزگار جوانی مانند بهار زیباست. حت زمانه ......ادامه مطلب
ما را در سایت زمانه ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tabesh20 بازدید : 82 تاريخ : سه شنبه 20 آذر 1397 ساعت: 9:41